۱۳۸۸ تیر ۱۳, شنبه

به یاد دوست عزیز ذبیح الله

یادش بخیر
تو اردوگاه لشگر 27 در شهر کرمانشاه بودیم(اردوگاه آناهیتا
من و حسن و مر حوم دکتر شاه مرادی با هم اعزام شده بودیم
وقتی تو پرسنلی لشگر دکتر شاه مرادی از سابقه تحصیلی خودش گفته بود
انگار یه کسی قند تو دلش آب شده بود که چه خوب شد همونی که می خواستیم
خودش با پای خودش اومده لشگر
و خلاصه دکتر شاه مرادی رو فرستادنند واحد بهداشت لشگر
اون موقع ها خیلی از بیماریهای پوستی مثل گال زیاد شده بود
و یه متخصص انگل شناسی خیلی بدرد لشگر می خورد
به همین خاطر تا دیدن دکتر شاه مرادی متخصص این رشته است سریع جذبش کردن
خدایا چی می خواستم بگم به کجا کشید.
اره این را می خواستم بگم
که من و حسن افتادیم گردان جعفر طیار
شبها که تو گردان دور هم جمع می شدیم دکتر شاه مرادی هم میامد و گله می کرد که ای بابا این چند کلاس درس هم ما رو از شما جدا کرد
تو این شبها که دور هم جمع می شدیم
این دوست عزیزمون ذبیح الله هم میامد
ذبیح خیلی اها دل بود و خیلی هم اهل شعر و حافظ و مولانا
یه شب که دور هم بودیم با دکتر شاه مرادی اشنا شد و این دو تو مقامات عرفانی و سیر و سلوک الی الله با هم کلی صحبت کردن .و خلاصه بگم که انگار خدا ذبیح و واسه این مباحث برای دکتر رسونده بود.دیگه شبها کا دور هم جمع می شدیم این دوتا دفاتر شعرهای عرفانیشون رو در میا وردن و کلی حرفای خوب که ما هم هر از گاهی یه چیزائی کمی می فهمیدیم
یادش بخیر اینگار همین دیروز بود ها

۱ نظر:

مجيد گفت...

ذبیح الله شادکام تخریبچی لشگر 27