۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه

ياد شهيد عباس شكوهي


يادش بخير
من با عباس تو گردان ميثم آشنا شدم
اون موقع ها گردان ميثم خيلي بيشتر از حد يك گردان نيرو داشت
فكر كنم نزديك 600 نفر بوديم شايد هم بيشتر
سه تا گروهان به نام نينوا ، بقيع ؛ فدك ، كه هر كدوم نزديك 200 تا نيرو داشت
خيلي از بچه هاي اين گردان بچه هاي پائين شهر بودنند"عجب حرفي زدم ها مگه بچه هاي گردانهاي ديگه مال بالاي شهر بودنند...؟ !
بگذريم ممنظورم اين بود كه اين گردان معروف بود به گردان داش مشدي ها.. همونهائي كه مسعود ده نمكي تو فيلمش از اونها ياد ميكنه
مسئول گروهان ما شخصي بود به نام امير برادران كه بيشتر بچه هاي اين گروهان جوانان بسيجي منطقه "لب خط شوش" خيابان شهيد صدر و مسجد توفيق بودنند.عباس هم بچه اون منطقه بود.خيلي با حال و نترس .بقول شهيد حاج حسين طاهري "بسيجي دريادل"خلاصه اينكه عباس پيك گروهان بود و من بيسم چي گروهان. اون مدت كه تو خط قلاويزان بوديم تو يه سنگر روزهاي خيلي پر خاطره اي با هم داشتيم
خيلي ماه بود
بي شيله پيله ،مشدي ، خلاصه هر چي بگم كم گفتم. راستش بخواي اصلا مگه ميشه با اين بيان اندك حق شهدا رو ادا كرد..؟
ما از قلاويزان كه اومديم دو كوهه با هم بوديم تا وقتي كه قرار شد بريم براي عمليات كربلاي 5 .يهو عباس غيبش زد.
يه جورائي به هم گفته بود كه قصد ازدواج داره و از اين حرفا
ولي من اصلا باورم نمي شد
تزديك هاي عمليات بود كه ما داشتيم ميرفتيم سمت شلمچه و كانال ماهي ، يه دفعه ديدم عباس پيداش شد و با عجله خودشو رسونده بود به بجه هاي گردان و تو همون شلوغي هاي روز دوم عمليات كربلاي 5 ديدمش و ازش پرسيدم كجا يه دفعه غيبت زد پسر ؟
با همون زبان شيرينش كه هر از گاهي هم ميگرفت گفت " رفتم بله رو گرفتم و اومدم ديگه"
خدايا اين پسر با اون سن كمش به راحتي نامزدي و ازدواج و رها كرد و اومد شلمچه و چند روز بعد هم شهيد شد.
به نظرم اون بله رو از مولايش گرفته بود كه با اون طراوت و شادي مي گفت
يادش بخير
عباس جون ميدوني كه خيلي دوست دارم
ما رو هم فراموش نكن
نميشه براي ما هم بله رو از آقا بگيري..؟
خيلي اين دنيا برام تنگ شده...................................................

هیچ نظری موجود نیست: